سه ماه تلخ...سه ماه درد...سه ماه غلتیده در خون
شدم محمد - 1371-که سر بزنم به شبهای جنون
نه ماهه شدم و نه ماه دیگر داغ/دارم از ....
فندک بزن به بنزین این هم/آغوشی و این جنازه ی مدفون
سه ماه تلخ...سه ماه درد...سه ماه غلتیده در خون
شدم محمد - 1371-که سر بزنم به شبهای جنون
نه ماهه شدم و نه ماه دیگر داغ/دارم از ....
فندک بزن به بنزین این هم/آغوشی و این جنازه ی مدفون
مرا در من گم کن تا پیدا شوم
شاید از امید دیدارت شیدا شوم
از مرگ تا مرگ هیچ در دو فاصله
خبری از من ..مرگ...از قاصده....
این شب و بیدازی بدون تو
فنئک و سیگارها تا ساعت 2
نوشته هایی از خون بر دیوار اتاقم
جای خالیت بر نت پوک سیگارم
و دوستت دارم عزیز
همین و دیگر هیچ چیز
این اولین کار سپیدمه
خودم خیلی دوست دارمش
امیدوارم شما هم خوشتون بیاد
من از من گم شدم تا پیدا شوم.....
در هیچ
در بیکران پوچی
از تنفسی به تنفسی
از مرگ به مرگ
و از زندگی تا زندگی
من در هیچ به تو رسیدم
من در انتهای جاده ی نیستی از تو به وجود آمدم
من...............
دیگر دستانم تاب ندارند
من در سوالهای پر از ابهامت حل خواهم شد
من در تو
در شکت
در دو دلیت
در لیوان چای تلخت حل خواهم شد
من به امید تو به مرگ پیوند خوردم
من...............
شب،دوباره یادت و سیگارم...
ظلمت شب در چشمانت و گیتارم
ببین چگونه شکستی غرور دلم و تنم
اشکانت را پاک کن ببین:این منم
خورشید جنوب جسمم غروب کرد و ...
این(هزارمین همیشه و تا ابدی)که اشک چشمم رفت و روب کرد و ...
شیرین من!با فندکی از بیستون خاکسترم کردی
شکوه از تو میبرم که در عشقمان فریبنده و سردی
وقتی شیرین مست مجنون و فرهاد آواره است
وقتی لیلی در قصه و ژولیت از جمع بد کاران به اسم آوازه است
وقتی دستان آرش دنبال کامجویی از تهمینه است
تمام حواست پی نامی مدفون شده در سینه است...
من از دیدگانت بم میشوم
از نخلی خشک تا...هر روز خم تر و خم می شوم
مثل بوی ترش الکل سیب،در تو،حوا،محوتر و کم می شوم
و از رطبی به یادت دم و بازدم می شوم
ایمیل زدم به غم از امشب تنهام
مرا در من بمک،از سیاهی و دردهام
چرک زیر ناخون کسیم،پشت پنجره در غروب خورشید
پرده کشیده شد .... خونی روی دیوار پاشید
محمد صدیقی