خاطراتم را دوباره میکنم از دم مـــــــــــــرور
یک زمان، ما مطربانـــــــــــه در ســـــــــــرور
بوده ایم اما همیـنکــــــــــ خستــــــــــه ایم
حسرتی بر لب، کجاست آن شوق و شور؟
خاطراتم را دوباره میکنم از دم مـــــــــــــرور
یک زمان، ما مطربانـــــــــــه در ســـــــــــرور
بوده ایم اما همیـنکــــــــــ خستــــــــــه ایم
حسرتی بر لب، کجاست آن شوق و شور؟
رفته ام در هجمه ی رنــــــدان مست
ترهه ای گویم که در وصف تو هسـت
یک شبی خواستم تورا دیــــــــدن کنم
تا ز چشمـــــانت غزل چیــــــــدن کنم
آن زمان که حاضــــرم در بســــــــترت
جامه ای پاکیزه پوشــــــــــــــیدن کنم
از برای تحفـــــــــه هــــــم در پیش تو
آن سه شاخه گل مریـم را نگاریدن کنم
هر کجا رفتم میان عاشـــــــــــــــقـان
از تو و از عشـــــــــــــق پرسیدن کنم
با تو رنــــــــــــــــــدانه نطر بازی کنم
باره ای هم از تو بوسیـــــــــــدن کنم
با تمام سختـــــی اش وقت فصـــــال
بر سرت نقل هــا پاشیــــــــــدن کنم
بعــــد آن هم با همان اندوه خـــــاص
بر نگاهــــت خیره خندیــــــــدن کنم
بر تمام عــاشقـــــانت یک تنـــــــــه
انچنین مکتــــوب شـــــــوریدن کنـم
دگر وقت آن شد که در خـــــــــاطرت
جرئه ای سیـــــگار نوشیـــــدن کنم
تمام خاطرات تو،در تاریکی چشمم
آری سزاواز تو نیست،این قطرات اشکم
هرقطره که آمد به چشم،گفتم تو ناله میکنی
نگفته ام به خود که تو،هی رقص باله میکنی
ای باغبان من چرا تبر به ریشه می زنی؟
تو خواهان بره ای یا شیر بیشه میزنی؟
من مست گشته ام ز تو،مشروب می خواهم چکار
با نت چشمانت یریز،با دل میزنم ستار
این قصه را شنیده ای غم هم کلام عاشق است؟
لیلی عشوه می کند،گویا ز مجنون فارغ است؟
آری برای تو فقط،هر سطر این شعر قصه ایست
اما برای من تمام،آتشفشان غصه ایست
ای عشق دیرینم چرا؟تو گشتی از راهم جدا!
حتما تقدیرم نبود!آری خدا؟آری خدا؟
این تن هزاران تکه شد باز تبرت را تیز کن
آنقدر بزن بر روی دل،آن را به شدت ریز کن
این شعر به سان پدرم،ترکش و تیر خورده است
حالا به شعرم بنگر،ببین،دل من مرده است!
....
دلم به تار و پود خاطرات تو تنیده است
صدای ناله های او به آسمان رسیده است
رفیق با دلم چه کرده ای که باز بعد رفتنت
دلم به شکل یک رمه،باز رمیده است...!
آنچنان می خوانم
آنچنان می نویسم
هرچند نباشی
آنگونه که آرزو دارم،و دوست می دارم
که داستان به پایان رسد!
من تو را می خواهم و هیچ سدی در این راه نیست...
لااقل در خیال در مستی....!
آیا زن تنها چیزی نیست که برای ما از بهشت به جا مانده است !؟ بی شک.
سقوط آلبر کامو
روز زن را به تمامی همسران و مادران عزیز تبریک میگم....
کولر خانه ی ما مشکل داشت!
من از دست همین مشکل ناب
عاشق دخترکی گیس کمند
آن ور بوم
رخت می شست،با ولع خاص به من کرد نگاه
نفسم بند آمد
سوی دریای نگاهش لنگری فولادین،خواهم انداخت به آب!
....!
زهر به کامم شیرین اما
چشمانش غمگین!
کولر خانه ی ما
مشکلش ادامه دار
پشتبام خانمان ستاره دار
دخترک شاد و پریش
آن گل اندام بدن!
عشق بود یا که هوس.
لرزه در عمق وجود،در پی هر وعده نگاه
خواهد انداخت به من!
.
چه شده ای شاعر؟
این اراجیف چه بود؟
مستی یا که خمار؟
هوس است بی بند و بار!
.
من نمی دانم خدا
این هوس هست چه پاک!
بعد یک بوسه ی گرم
تا کجا می شد رفت...
ولی اندر خم عقل
یا که وجدان!
من چه دانم،چه توفیر دارد؟
خوب
بعد آن یک بوسه
کولر خانه ی ما
مشکلش پیدا شد...
حال همچون یک اسب
سر و حال و غبراق
خنکایی دارد
و دلم می لرزد
با سوالی در ذهن
عشق بود یا که هوس؟
مرا هیچ چیز جز شراب ناب
نمی تواند از اسارت خاطره هایت برهاند!
و اکنون پیکی در مقابلم قامت علم کرده است
که وقتی به آن می نگرم
گویی تورا به نظاره نشسته ام...!
نمی دانم!
من دیوانه ام...؟
شب رفت و سحر زوزه گشان آمد باز
ناگه در زندان خیانت شد باز
این قصه روایتش شنیدن دارد
لیلی دل می دهد و می شکند، با آواز
بعد از این همه روز
نه،این همه شب
می نشینم زیر نور مهتاب
باز قلمم به نماز می ایستد
سجاده اش،کاغذ پاره هایم است که با نام تو قیمت گرفته اند
و الماس هایی که از چشمانم بر آن می بارند
کجاست؟به کدامین پستو؟
کیست که مرا بفهمد جز تو؟
هنوز هیچ چیز روشن نیست
اما نمیدانم چرا عطر بهار ن...!
(قسمتی از متن موجود نیست!)
هر چه جلو می روم سرعت قلمم کندتر می شود
نمی خواهد به آخر برسد...!
وصال شیرین است آری،اما همانطور که میدانی هراسی دارد
....!
ساعت 5 صبح.
این مخصوص کسی که خیلی دوسش دارم،با همه ی کم و کاستش امیدوارم بپذیره از من با اینکه فعلا اینجا نیست...!
و عید همگی هم مبارک
وجودتان همیشه سبز و لبخندتان استوار....
شد عید جدید از لطف چرخ گردون
گر رویت نمایان بشود،جهان سراسر گلگون
یار بودی یا نبودی نغمه ی دل در یادت
فریاد زنان بگفت،تکرار کنان،که نیستی یک عادت
من در رخ ماه تو خدا را دیدم
در حسرت و آهت اشکها را چیدم
آمد غم دنیا به سرم با آهت
صد بار زنی نشسته ام در راهت
دوباره خستگی،دوباره غصه،ماتم
دوباره حس پوچ شدن و قصه ی یک غم
دوباره فحش کشیدن زیروبم دنیا
ودوباره غرق شدن توی یک رویا
همش دوباره دوباره تموم شد رسیدیم آخرخط
تمام خوشی هارو خلاصه کردیم توی یه خط
زندگیم محدودشد توی دود سیگارم
این حلقه هارو بایداززندگیم بردارم
هرکام که میزنم چندحلقه ای باید
به در آید،که به غم بیفزاید
خسته ام.....!ازاین که می چرخم،دورخودچون دود
هی مرا می خورد هرآنچه ازاوبود
حلقه کمرنگ می شود،چون نقش من درراه
وسپس ناپدید می گردد،ناگاه،ناخواه
همچون رفتن یاد من از اذهان
این شعر،این زندگی،بس است،پایان!
با سلام
هدفم از ایجاد این سایت فقط این بوده که عده ای دوستدار هنر و ادب جمع بشوند و استفاده کنند و ببرند،به عبارت دیگه میشه گفت که با هم باشیم،با کارها و نوشته ها با هم صحبت کنیم و قطعا می دونید که در همچین مکان مقدسی باید خیلی چیزها رعایت بشه.
من نمیتونم زیاد یه بحث کشش بدم و فکر میکنم کوتاه و مفید بهتره.
خوب،در این سایت هر مطلب ادبی از جمله کتاب های بزرگان و همینطور کارهای خود بچه ها گذاشته می شه.
ممنون،امیدوارم جمع خوبی شکل بگیره.